-
روزهای تاریک
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1385 23:33
بازم دلم گرفته. طبق معمول. کاش یه اتفاق خوب می افتاد. هیچ چیزی بدتر از استیصال نیست. آهنگ زندگی هم که کاملا یکنواخت شده. با وجودی که یه ماه هم نمیشه از سفر برگشتم احساس خستگی و دلزدگی همه وجودم رو گرفته. تعطیلات عیدم داره می رسه کلی کار عقب افتاده دارم که نگه داشتم برا این دوهفته . البته مطمئنم روز ۱۳ بدر دوباره خواهم...
-
شیطان
شنبه 5 اسفندماه سال 1385 21:04
چند شب پیش تو خواب شیطانو می دیدم جزئیاتش یادم نیست ولی وقتی بیدار شدم عرق سردی رو تنم نشسته بود. الان که کارهای امروزم و مرور می کردم تا یه چیزی از لابلاش در بیارم بنویسم یاد خوابم افتادم. و پشیمون شدم چیزی در این مورد بنویسم.
-
جمعه
جمعه 4 اسفندماه سال 1385 00:16
بالاخره این دوست ما هم رفت ل رو میگم آشنایی ما باهاش از طریق خاله ام بود با هم هم اتاق بودن تو خوابگاه. لیسانسش که تموم شد برا فوق رفت انگلیس از اونجام که برگشت اومد دانشگاه اینجا خالم که ازدواج کرد رفت اینجا دیگه به جز ما کسی رو نداشت. و بالاخره اونم رفت سه شنبه هفته بعد هم پروازش به انگلیسه میره تا با شوهر انگلیسیش...
-
همینطوری
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 20:34
هفته گذشته جزئ هفته های پرمشغله بود. اول هفته که با دعوای اساسی با یکی از کارمندام شروع شد. دلم نمی خواست کار به اونجا بکشه ولی سرمشاجره از سر اعتماد به نفس گفت اگه نا راضی هستی معرفیم کن کارگزینی منم استقبال کردم و یکراست رفتم پیش دکتر که دوتا از کارمندارو می خوام اخراج کنم اولش کپ کرد ولی آخر سر منو راضی کرد میانجی...
-
کاش نفت نداشتیم
جمعه 27 بهمنماه سال 1385 13:11
بالاخره رفتیم و برگشتیم. گذشته از مسائل حاشیه ای که باعث شد تا اصلا خوش نگذره تجربه جالبی بود. برای اولین بار که وارد کولالامپور میشی شهر تمیز با اتوبانهای بزرگ و برجهای سربه فلک کشیده است. طبیعت مالزی هم که جای خود دارد. اما چیزی که باعث میشه اونجا دلت به حال خودت و کشورت بسوزه یه چیزه دیگس. یه بابایی می گفت...
-
چه روزی!
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1385 23:48
من اصولا موجود پخمه ای هستم. همیشه تصمیم می گیرم که دیگه سواری نمی دم بازم اجازه می دم تا ازم سواری بگیرم. امروز به خاطر تصمیمات دیشب رییس بزرگ دکتر چنان به هم ریخته بود که وقتی صبح اومد اتاق ما که منو صدا کنه متوجه بقیه افراد اتاق نشد هر کی هم که می دیدش فوری می فهمید اوضاع قمر در عقرب. اون هم مثل همه وقتهایی که...
-
کابوس
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 20:42
امیدوارم کابوسهای این روزهام در حد کابوس بمونن و هیچ وقت به حقیقت نپیوندد. مسئله جنگ اصلا ولم نمی کنه هر صحنه ای رو که می بینم تو کوچه بازار و خیابون بلافاصله تصور اینکه اگه جنگ شه ممکنه این صحنه به چه شکلی در بیاد میاد تو ذهنم. خدایا مگه ما چه گناهی کردیم که باید چوب حماقت دیگران رو بخوریم.
-
جنگ
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 00:01
۱۰-۱۱ ساله بودم که جنگ تموم شد. هنوزم وقتی کابوس می بینم چندتا هواپیما رو می بینم که اومدن دارن بمب باران می کنن. وقتی فکرش و می کنم که هر آن ممکنه دوباره جنگ شه و دوباره به فلاکت کشیده شیم حالم بد میشه. الان هم دارم می رم که سومین لیوان گل گاوزبانم رو بخورم. مطمئنم خیلی از شماهایی که اینو می خونید جنگ رو فقط تو...
-
جاه طلبی
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1385 23:28
امروز متوجه شدم بر خلاف آنچه که قبلا فکر می کردم آدم جاه طلبی هستم. امروز وقتی دکتر یه موضوعی رو به من نگفته بود و من از یه جای دیگه متوجه شدم و اون کاملا خشکش زد صحبت به یه جای دیگه کشید. و اون مجبور شد به یکی از مشکلاتش که از حلش عاجز بود اقرار کنه منم یه لبخند حاکی از اون که خیلی مونده رو پای خودت وایستی بهش زدم و...
-
دندانپزشک
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 22:32
به کوری چشم دوستانی که از خراب شدن دندون من هوشحال بودن باید به عرض برسونم تلاشهای دندانپزشک جونم امروز به نتیجه رسید و دندونمو حفظ کرد. برا اینکه دل بعضیا بیشتر بسوزه: خیلی هم خوشگل شده.نتیجه فلسفی امروز هم این بود که دندونپزشکها هم می تونن نازنین باشن. چند وقت بود این مامان جون ما به کله اش زده بود که من و همشیره...
-
مالزی
جمعه 29 دیماه سال 1385 23:57
بالاخره مالزی رفتنمون قطعی شد. هرچند سنگاپور رو از دست دادیم. خیلی خوشحالم. واقعا به یه سفر درست و حسابی احتیاج داشتم. اگه کسی جاهای خوب کوالالامپور رو می شناسه لطفا بگه.
-
فقر
دوشنبه 25 دیماه سال 1385 22:21
خدایا! خدایا آخر چرا مرا اینقدر فقیر آفریدی. با این همه آرزوهایی که وسعش را ندارم. من دلم نمی خواد بین مالزی رفتن و اسپانیا رفتن یکیش و انتخاب کنم. تازه مگه میشه آدم مالزی بره لپ تاپ نخره؟! اینهمه جون بکن از صبح تا شب کار بکن بعد هم برا چندتا آرزوی پیش پا افتاده پول نداشته باشی. در خالیکه این آرزوها برا بقیه مضحکه. من...
-
خانوم
یکشنبه 24 دیماه سال 1385 22:05
کاش فصل آخرش رو نمی خوندم . تعداد رمانهیی که طول زندگیم خوندم به تعداد انگشتهای دستم هم نمیشه.زیاد اهلش نیستم البته این چندتایی هم که خوندم با ولع خوندم. هفته پیش دختر عموم رمان «خانوم» مسعود بهنود رو بهم هدیه داد. جمعه از سر بی حوصلگی ورقش زدم اولش چنگی بدل نمیزد ولی برا فصل دومش دو شب تا صبح بیدار موندم تا تمومش...
-
عید مبارک
دوشنبه 18 دیماه سال 1385 10:25
آغاز ولایت علی امام اول شیعیان، عید سعید غدیر، بر همگی مبارک.
-
مهماندوستی
جمعه 1 دیماه سال 1385 15:43
دیشب یه مهمون اینگلیسیه خجالتی داشتیم. که شب یلدا رو براش سنگ تموم گذاشتیم چهل جور خوراکی به خوردش دادیم. که رسمه باید بخوری. امروز تلفنش جواب نمیده. امیدوارم کارش به جاهای باریک نکشیده باشه. پ.ن فکر نمیکنم دیگه شب یلدا پاشو بذاره ایران
-
یلدا
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1385 20:26
یلدا به زبان سریانی یعنی تولد. ایرانیان معتقد بودند در این شب، روز بر شب پیروز میشه و از فردا عمر روز بلند تر میشه. یلدا بر همگیتان مبارک
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آذرماه سال 1385 23:48
امروز صبح وقتی از خونه زدم بیرون و دیدم آتار انتخابات تقریبا محو شده شوکه شدم
-
انتخابات، استرس
دوشنبه 20 آذرماه سال 1385 21:49
نمی دونم میزان استاندارد استرس وارد بر افراد چقدره؟ میانگین جهانیش چقدره؟ و تو کشور ما چقدر؟ اما اخساسم اینه که استرسی که از سوی شرایط محیطی یا به عبارتی شرایط اجتماعی به یک ایرانی وارد میشه خیلی از آستانه تحمل آدمهای عادی بیشتره؟ کوچیکترینش استرسی که حتی زمان انتخاب لباس بیرون داریم بگذریم از سایر مسائل اقتصادی و...
-
استاندار
سهشنبه 14 آذرماه سال 1385 23:30
این رئیس ما علاقه وافری داره به این استاندار بی محلی کنه و این مدیر سازمان برنامه و بودجه استان رو تحقیر. از اینرو امشب من و یه دوست دیگم بیچاره شدیم. چون مخصوصا بهش زنگ زده بودن باید خودت بیای یه جلسه ای که تو سازمان مدیریت با حضور استاندار هست نه تنها خودش نرفت معاونش رو هم نفرستاد تو این گیر و ویر نقل و انتقالات و...
-
من قرص اخلاق می خوام
دوشنبه 13 آذرماه سال 1385 22:51
به شدت به یه قرصی احتیاج دارم که آدم و خوش اخلاق کنه . این یاهو مسنجر منم شده بنگاه خیریه یکی میگه چی شد اون تقلبی که قرار بود به من تو این سر دنیا ،یه چیزی نزدیکیای قطب شمال، برسونی؟ اون یکی با نامزدش به هم زده باید درد دل اونو گوش کنی که آی باجناقم ال بود مادر خانمم این گفت اون بل گفت؟ این وسط کسی نیست فقط به داد من...
-
مبارک باد
یکشنبه 12 آذرماه سال 1385 00:05
میلاد با سعادت امام هشتم بر همه شیعیانش مبارک باد. البته خیلی دوست داشتم موسیقی متن سریال ولایت عشق ساخته مرحوم بیات رو ضمیمه این پست کنم ولی شرمنده پیدا نکردم. من زیاد آدم مذهبی نیستم ولی ارادت خاصی به امام رضا دارم تا حالا فقط سه بار رفتم مشهد ولی هیچ وقت دست خالی برنگشتم. البته دو سه ماهی می شه بشدت هوای مشهد زده...
-
یادش ماندگار
شنبه 11 آذرماه سال 1385 00:02
امشب شبکه دو صندلی داغ را با حضور مرحوم بیات نشان می داد. گذشته از اجرای لوس نجفی حضور هنرمند نامی که دیگر در میان ما نیست بسیار متاثرم کرد. هنرمندان سرمایه های ارزشمندی هستند که حضورشان غنیمت است و فقدانشان نقمت. خوشا به حال آنانکه بدنبال دل رفتند و جاودانه شدند. تو یکی از کتابهای کارن هورنای می خوندم نمی دونم نظر...
-
IQ
جمعه 10 آذرماه سال 1385 01:15
هوش و استعداد همیشه مایه مباهات اطرافیان کسانی است که از این نعمت برخوردارند. ولو اینکه طرف هیچ نسبتی با طرف نداشته باشه و فقط یک بار تو تاکسی بغل هم نشسته باشن. امروز یک معلم زبان داشت از هوش و استعداد یکی از شاگردان گذشته اش تعریف می کرد. که چقدر با هوش بود و تو مدرسه تیزهوشان درس می خوند و چقدر اونجا درس خوندن...
-
دندان مصنوعی
چهارشنبه 8 آذرماه سال 1385 20:52
تقریبا ۱۰ ساله بودم اولین دندان دائمی ام رو پر کردم. هز اون موقع هم همیشه تو کابوسهام می دیدم دندونم افتاده و باید دندون مصنوعی بذارم. امروز کابوسم تعبیر شد و دندانپزشکم آب پاکی رو دستم ریخت و گفت فکر نمی کنم از این دندونت دندون در بیاد. من از اینکه هر جسم خارجی جز دندونم تو دهنم باشه متنفرم. از غصه دارم دق می کنم.
-
اکرام
شنبه 4 آذرماه سال 1385 21:45
یه زمانی یه بخش نامه اومده بود به سازمانهای دولتی به اسم طرح تکریم ارباب رجوع. البته من اینو بدون اینکه بخونم پاکش کرده بودم البته علت اصلیش هم این بود که خیلی بلند بود و منهم وقت و حوصله اش رو نداشتم. امروز یه سازمان محتم دیگه که سرنوشت خیایها دستش هست یه عده ای رو که تشکیل شده بود از من و حوزه مدیریتم به اضافه بدبخت...
-
رئیس و مرئوس
شنبه 4 آذرماه سال 1385 00:57
ظهر جمعه به من زنگ زده!!!!!!! (مافوقم) چی کار کردی برا فلان مورد، دیروز یادم رفت بهت بگم. شبو نتونستم بخوابم. فقط یه فردا رو داریم چه خاکی بسرمون کنیم؟ ومن با خونسردی تمام : آهان اونو میگی اونو که اینطوریش کردم فلانی - یعنی رئیسش ـ هم نظرش این بود. فکر می کنید بالاخره با من چی کار میکنه؟ اگه من نباشم تو حوزه اش سنگ رو...
-
تلوزیون
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1385 23:00
بحث ازدواج چقدر مد شده تو این تلوزیون ایران! شاید هم من تازگیها تلوزیون بیشتر می بینم! چندتا بچه که هنوز دهنش بوی شیر میده رو جمع می کنن بیان مشکلات ازدواج در جامعه رو کالبد شکافی کنن. ختما حل میشه! اگه بدونم کاشف میزگرد تو تلوزیون کی بود! مجبورش میکنم ۲۴ ساعت فقط تلوزیون ایران ببینه
-
نون و آب
سهشنبه 30 آبانماه سال 1385 21:12
امروز تو یه جلسه ای بودم که داشتیم بین مردم نون و آب تقسیم می کردیم. یه کمیته سه نفره! اولی دو مورد نون و آبدارش و برداشت به مورد سوم که رسید من یه نفر خارج از کمیته رو پیشنهاد دادم نفر دوم رو به من کرد و گفت می دونی اینا چقدر امتیاز داره اول خودت بردار بعدا پای بقیه رو پیش بکش ببین از کدوم خوشت میاد وردار وقتی با...
-
بارکشی
یکشنبه 28 آبانماه سال 1385 23:54
یارو وقتی از خرش کار میکشه حداقل آب و کاهش و بموقع میده یه طویله براش درست می کنه خرم می دونه اگه کار کنه دیگه لازم نیست نگران آب و نان و سرپناه باشه. اون وقت توی این خرابشده چی مثل اون خره ازت کار میکشن از آب و نان و طویله هم خبر نیست. تازه دو قرت و نیمشون هم باقیه که چرا دل نمی سوزونین و فکر خودتونین. حیف که اعصاب...
-
تبلیغات
یکشنبه 28 آبانماه سال 1385 00:50
تبلیغات مقوله جدیدی نیست روز به روز هم داره پیشرفت می کنه. پنهان و آشکار. علاوه بر رسانه ها بعضیها یک استعداد خدادادیی تو این ضمینه دارن که اصطلاحا می گن فلانی گنجشک و جای قناری رنگ می کنه فالب می کنه. ما هم یه همکار داریم از این دارو دسته چنان کارهای خودشو بزرگنمایی می کنه که هر کی ندونه فکر می کنه چه نخبه ای هست....