کاملا فراموشش کرده بودم بعد اون قضیه هم همش خودم رو مقصر می دونستم. اصلا پشت سرش نفرین نکردم. ولی وقتی امروز شنیدم نامزدش توی تصادف مرده و قبل اونم باهم اختلاف داشتن و داشتن جدا می شدن نمی دونستم عکس العملم باید چی باشه. به هر حال برای خونواده دختره خیلی ناراحت شدم خدا بهشون صبر بده. رزیدنت بود و داشت تموم می کرد.
از این اتفاق ها زیاد میافته.
روزگاره دیگه ولی من بهش میگم زمانه...
منم توی این موقعیت ها نمیدونم خوشحال باشم یا غمگین یا بی حس...
بیشتر خودمو به نفهمی میزنم که یعنی هیچی حالیم نیست...این خوبم می کنه...