ته خط

همیشه آخر خط ..............

ته خط

همیشه آخر خط ..............

فلاش بک

امروز رو مرخصی گرفته بودم بشینم خونه کمی درس بخونم که ناکام ماند و عملا هیچی نخوندم. به جاش کلی فکر کردم به خودم و اطرافیانم به کسانیکه رابطه تنگاتنگ کاری با من دارند و اینکه چقدر خیلی از رفتارهاشون شبیه منه نفهمیدم من از اونا اثر گرفتم یا اونا از من. ولی نتیجه اینه که بعضی از این عادتهامون زشت هستن. من معمولا در مورد خودم بی طرفانه قضاوت می کنم ولی وقتی تو موقعیت قرار می گیرم واقعا می بینم که نمی تونم طور دیگه ای رفتار کنم.

هیچ وقت دلم نمی خواست به عقب برگردم چون همیشه فکر می کردم بیش از اون نمی تونستم کاری کنم و بهره کافی رو بردم. ولی الان به شدت آرزو می کنم فقط ۴ سال به عقب برگردم فقط ۴ سال. من عرض این ۴ سال بلایی سر خودم آوردم که دیگه نمی تونم کاری کنم. و هیچ جوره عوض نمی شه. کاش راه برگشتی بود.

کار!

هیچ چیز به اندازه دیدن جوونهایی که بدنبال شغلی در ارتباط با تحصیلات و تخصص خودشون هستند و نا امید خودشون رو به در و دیوار می زنند ناراحتم نمی کنه. چه اوناییکه زحمت کشیدن و از دانشگاههای دولتی قبول شدن چه اونهایی که والدینشون با هزار بدبختی شهریشون رو به امید اینکه بچشون بتونه در آینده فرصتهای شغلی بهتری داشته باشه پرداخت کردند. واقعا خیلی حرفه که  تو یه مملکت به این گندگی با این همه جمعیت با اینهمه منابع طبیعی در چنین موقعیت جغرافیایی و استراتژیک مشکل بیکاری دادبزنه.

ما چرا باید آدمهای فقیری باشیم. درحالیکه روی گنج خوابیدیم؟